قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (3)


 

نويسنده:دکتر حسين آباديان




 

1.واقعيت روابط ايران و آلمان
 

آغاز روابط ايران و آلمان به دوره ناصر الدين شاه باز مي گردد. در نيمه هاي سلطنت او بود که براي نخستين بار از زيمنس برلني سخن به ميان آمد که مي خواست در ايران سرمايه گذاري کند.(1)
دومين دوره اي که نام آلماني ها بر سر زبان ها افتاد، در دوره مشروطه و هنگامي بود که دولت هاي روس و انگليس از پرداخت وامي هر چند اندک به ايران خودداري کردند و اين امر سبب شد ايران به کشوري مانند آلمان و شرکت هاي خصوصي و چند مليتي روي آورد. اين رويکرد تراژدي قتل امين السلطان را به دنبال داشت و در پي آن موجي از ناآرامي سراسر کشور را فراگرفت. در جنگ اول جهاني برخي از بزرگان و سياستمداران ايراني به آلماني ها مانند نيدر ماير توجه کردند و سرانجام کار به همکاري متقابل کشيده شد، اما اين همکاري ها ديري نپاييد و با پايان يافتن جنگ و شکست آلمان در اين جنگ به پايان رسيد. چهارمين مرحله از روابط ايران و آلمان مرهون کوشش هاي نسل دوم روشنفکران مشروطه بود که در برلين گرد هم آمده و همه به دور سيد حسن تقي زاده محفلي آراسته بودند که کميته ايران نام داشت. روزنامه کاوه ارگان آنان بود و گروهي از روشنفکران نسل دوم مشروطه، اعضاي فعال آن بودند.(2)
همين ارتباط ها سبب شد که حسين کاظم زاده ايرانشهر، روزنامه ايرانشهر را منتشر کند و به دليل همکاري با ايرانشهر بود که نشريه هايي مانند سودمند و رستاخيز به مديريت عبدالله رازي (3) و نامه فرنگستان به مديريت مرتضي مشفق کاظمي و برادران نفيسي (4) منتشر شد. بنابراين نقش شهر برلين در تکوين انديشه هايي که به ظهور مرد قدرتمند توجه داشت، بسيار تعيين کننده بود. درست است که بر اساس اسناد و واقعيت هاي مسلم تاريخي، انگليسي ها نقش اساسي در شکل گيري و تکوين ديکتاتوري رضاخان داشتند، اما در کنار آن واقعيتي ديگر هم وجود دارد. روشنفکراني که از آنان نام برديم همراه گروهي ديگر از روشنفکران و روزنامه نگاراني مانند علي دشتي و علي اکبر خان داور، در توجيه ايدئولوژيک نظريه ظهور مرد قدرتمند موثر بودند و با روزنامه هايشان در تکيه زدن رضاخان بر تخت سلطنت نقشي مهم را به عهده گرفتند. رضاشاه همه اين روشنفکران را پس از تحکيم پايه هاي قدرتش يا از ميان برداشت يا به زندان افکند و يا خانه نشين کرد. هنگامي که متفقين کشور را اشغال کردند سيد يعقوب انوار و علي دشتي نخستين کساني بودند که از رضاشاه استفاده کردند يعني دو فردي که در تحکيم پايه هاي ايدئولوژيک قدرت او سهمي بسيار داشتند.(4)
پس از اين تحولات، فعاليت هاي ديگري هم به چشم مي خورد که بيشترين تمرکز آن در خارج از کشور و در شهر برلين بود. در حقيقت هم زمان با روي کار آمدن نازي ها برخي از ايرانيان در شهر برلين به الگوهاي فاشيستي روي آوردند. در آن زمان در آلمان کميته اي زير نظر عبدالرحمن سيف آزاد فعاليت داشت و نشريه هايي مانند آزادي شرق و ايران باستان را منتشر مي کرد. هيچ نشانه اي مبني بر اينکه دولت هاي وقت ايران با اين شخص پيوند ايدئولوژيک داشته باشند ديده نمي شد. سياست رسمي دولت هاي رضاشاه نيز بيشتر آسان کردن راه سرمايه گذاري شرکت هاي آلماني در ايران بود و از مناسبات و همکاري و يا همسوئي دو دولت، برداشت ايدئولوژيک نمي شد. در حقيقت انگليسي ها افزايش مناسبات اقتصادي ايران و آلمان را به منظور ايجاد موازنه در برابر شوروي توصيه مي کردند.
ظاهر امر اين بود که برخي از ايرانيان در پوشش دفاع از نظريه هاي نژادي، از آلمان هيتلري دفاع مي کردند. در اين نظريه ها هيتلر به عنوان منجي عالم ستايش مي شد، اما تنها عبدالرحمن سيف آزاد بود که در اين زمينه قلم مي زد. او هيتلر را براي سرکوبي يهوديان مي ستود (6) و موفقيت او را در اين کار آرزو مي کرد.(7)
سيف آزاد در مقاله هاي خود از يهوديان با تحقير ياد مي کرد(8) و در ادامه اقدام هاي مشکوک خود علامت صليب شکسته را متعلق به ايرانياني مي دانست که دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح در اين سرزمين مي زيستند.(9) از آن مهم تر لباس سياه رنگ فاشيست هاي ايتاليا را متعلق به ايرانيان باستان مي دانست و آن را انديشه اي ايراني تلقي مي کرد(10) که اينک در اروپا گسترش يافته است. اين ها همه سخناني عوام فريبانه بود که نه ريشه اي در ايران داشت و نه در خود اروپا مي توانست خريداري داشته باشد. اگر علامت صليب شکسته را به قرون وسطي منتسب مي کردند (11) در خود آلمان براي آن دليل و برهان مي تراشيدند. هم چنين براي بسياري از اقتصاددانان اين اصلي پذيرفته شده بود که فاشيسم گريزگاه جامعه سرمايه داري غرب است و طرح دعاوي برتري طلبانه در بالاترين حد خود براي حل بحران هاي اقتصادي جامعه سرمايه داري با هدف تقسيم دوباره جهان ميان دولت هاي بزرگ غرب بوده است.(12)
اينکه چگونه در ايران باستان علامت صليب شکسته مي توانست رواج داشته باشد و با فضاي آن روزگار ايران، آرا و انديشه هاي فاشيستي مي توانست نمودار شود، امري بود که بايد سيف آزاد به آن پاسخ مي داد. در حقيقت اين سخنان بي منبع و ماخذ بر زبان جاري مي شد و به هيچ وجه نمي توانست مستند به اسناد محکم و استوار باشد. بيشتر مقاله هاي نشريه نامه ايران باستان ويژه تعريف و تمجيد از هيتلر و توصيف آلمان نازي بود. البته اين سخنان در ايران خريداري نداشت و تنها مي توانست عده اي را تحريک کند. خواهيم ديد که با وجود شعارهاي به اصطلاح ضد يهودي سيف آزاد، چگونه از همان زمان انتشار نشريه او و حتي پيش از آن، به دستور رضاشاه يهوديان مهاجر آلماني را با دعوت رسمي به ايران مي آوردند تا معلوم شود فعاليت هاي نازيستي در ايران هيچ جايي نخواهد داشت.
نشريه سيف آزاد در خارج از کشور منتشر مي شد و در ايران طرفدار نداشت. اين نشريه در 1933 يعني سال به قدرت رسيدن هيتلر منتشر مي شد و به هنگام حمله متفقين به ايران و حتي سال هاي پيش از آن تعطيل شده بود. واقعيت اين است که دلايل حمله متفقين به ايران بيشتر ريشه در انگيزه هاي استراتژيکي، اقتصادي و منافع قدرت هاي بزرگ داشت تا فعاليت هايي که مدعي بودند دشمنان آنان انجام مي دهند. کافي است بدانيم راه آهن ايران در آن زمان يکصد و سي و هفت تونل داشت و شايع شده بود احتمال انفجار در اين تونل ها به دست عوامل آلماني دور از انتظار نيست. برخي از آلماني ها در شرکت حمل و نقل ايران کار مي کردند. اين شرکت با مديريت غلامحسين ابتهاج، برادر بزرگ ابوالحسن ابتهاج، داير شده بود. مي گفتند برخي از آلماني ها با حاج محمد امين الحسيني، مفتي پيشين بيت المقدس که مدتي در عراق اقامت داشت و پس از شکست کودتاي گيلاني در تهران به سر مي برد، ارتباط تشکيلاتي دارند.(13)
هيچ کدام از اين ادعاها اهميتي نداشت. با اين وصف آلماني ها در ايران شبکه اي کوچک براي جاسوسي راه اندازي کرده بودند که ستون پنجم آنان به حساب مي آمد، اما اهميت اين شبکه آن قدر نبود که به دليل فعاليتش کشوري مانند ايران را تصرف کنند. در آغاز جنگ دوم جهاني بيشتر فعاليت نازي ها در مرزهاي شوروي انجام مي شد. اين فعاليت ها به ويژه در آذربايجان متمرکز بود و در آنجا برخي از اين نيروها به عنوان ديپلمات مشغول به کار بودند. ادعا مي شد جاسوسهاي آلمان نازي در منطقه اي در جنوب شوروي فعاليت مي کنند و عمليات شناسايي فرودگاه ها، کارخانه ها و ريل هاي آهن، سربازخانه و شمار نيروهاي مستقر در آنجا را به عهده دارند.(14)
شولتسه هولتس،(15) جاسوس آلماني که در منطقه نفوذ شوروي فعاليت مي کرد، گزارش داد که در پي طرح هاي آلمان براي حمله به شوروي، شمار اين نيروها افزايش يافت. مأموريت شولتسه جمع آوري اطلاعات براي طراحي حمله هيتلر به شوروي و سپس ايران بود. وي در تبريز با فردي به نام احمد اسدي که نماينده بومي يک شرکت بزرگ آلماني واقع در هامبورگ بود همکاري مي کرد. اسدي پيش از آنکه فاشيست باشد يک ضد کمونيست ثروتمند دو آتشه بود و کارگاه هاي گوناگوني داشت و با تندروترين محافل ضد شوروي در تبريز همکاري مي کرد. شولتسه به اسدي بسيار اعتماد داشت و اسدي بي هيچ چشم داشتي اطلاعات خود را در مورد شوروي در اختيار او قرار مي داد.(16)
دو نفر ديگر از برجسته ترين جاسوسان آلماني فرانتس ماير(17) و رومن گاموتا(18) بودند (19) که از ماموران سازمان امنيت نازي ها يعني Sicherheitdienst به شمار مي رفتند. مرکز آنان در تهران، باشگاهي آلماني به نام خانه قهوه اي بود که پيش تر مرکز تمرين هاي نظامي بود. مأموران آلماني که در اين زمينه فعاليت مي کردند يا مانند شولتسه افسران گشتاپو بودند يا افسران اس اس و هراتِل(20)، سفير آلمان در تهران، با اين گروه همکاري مي کرد. به گفته شولتسه، ماير با خود هيتلر در ارتباط بود و فرماندهي عمليات نازي ها را در ايران بر عهده داشت. او کارهاي نظامي و سياسي را در ايران هماهنگ مي کرد. به گفته شولتسه، وي درست پيش از هجوم متفقين به ايران دستوري از هيتلر دريافت کرد که بر اساس آن بايد همه عمليات خود و همراهان ايراني اش را تا دستور بعدي متوقف مي کرد.(21) معلوم نيست چرا هيتلر بايد چنين دستوري صادر کرده باشد، اما هر چه هست، اين گزارش نسان مي دهد آلماني ها در آستانه حمله شوروي و انگليس به ايران ديگر فعاليتي نداشتند. بايد يادآور شد اصل فعاليت آنان تاريخچه اي بسيار کوتاه داشت و فعاليت هايي از آن نوع، درست از آغاز سال 1320 يعني زمان حمله آلمان به شوروي شکل گرفته بود. با وجود اين نبايد در قدرت شبکه آلماني هاي مقيم ايران اغراق کرد، فرصت آن قدر کم بود که نمي توانست شبکه اي مهم از جاسوسان آلماني در ايران شکل گرفته باشد.
حسين وزيري، رابط ايراني ماير بود. گفته مي شد او با برخي از فرماندهان ارتش و نمايندگام مجلس رابطه داشت و در حقيقت شولتسه زير نظر او کار مي کرد. شولتسه مدعي بود با افسران ارتش ايران گفتگو مي کرده و جزئي ترين اطلاعات نظامي ايران را از اين روش به دست مي آورده و راه هاي نفوذ آلمان در ايران را بررسي مي کرده است. وي مدعي بود که اين افسران گروهي را با نام ارتش آزادي بخش ايران راه اندازي کرده بودند که وظيفه آنان هماهنگ ساختن عمليات خود با ارتش آلمان بود.(22) به گفته او اصفهان محل اصلي تشکيل جلسه هاي آنان بود. همچنين فرمانده تيپ اصفهان، سرلشکر فضل الله زاهدي و حبيب الله نوبخت، نماينده شيراز و مجلس و رهبر حزب کبود با اين گروه همکاري مي کردند. هم چنين جاسوس باهوش ديگري به نام تيلکه(23) در تبريز فعاليت داشت که در ظاهر شغلش داروسازي بود، اما در حقيقت ويزيتور شرکت اسدي شده بود. او که به چند زبان تسلط داشت، افسري جوان از تيپ تبريز را منبع اطلاعاتي خود کرده بود تا اخبار مربوط به فعاليت هاي ارتش شوروي را به او اطلاع دهد. در زمينه خبرگيري از وضعيت داخلي شوروي مهندسان آلماني که در شمال ايران در خطوط راه آهن به کار مشغول بودند، نقشي بسيار تعيين کننده ايفا مي کردند.(24)
با وجود اين در تبريز شعبه اي از حزب ناسيونال سوسياليست آلمان فعاليت مي کرد. نام رهبر اين شعبه ولفانگ(25) بود که تا زمان حمله شوروي به ايران در تبريز اقامت داشت. اما اينکه شمار اين افسران و امکانات آنان براي انجام عمليات تخريبي چه اندازه بود، امري است که در گزارش هاي موجود ناگفته مانده است.
بزرگ نمايي، ويژگي اين گزارش ها بود تا بتوانند عمليات آينده خود را در کشور توجيه کنند. اين بزرگ نمايي با تکيه بر اطلاعات به دست آمده از منابع جاسوسي انگليس به خوبي در اولتيماتوم شوروي به ايران بازتاب يافته است. در اولتيماتوم شوروي به ايران نام برخي ديگر از جاسوس هاي آلماني نيز بيان شده است. به گفته روس ها اين عده زير نقاب فعاليت در شرکت هايي مانند آ.ا.گ، فروشتال، هاربر، ارتل، شينتسه، بنز، کروپ، زيمنس و مانند آنها کار مي کردند و در زمينه اعزام جاسوس به قفقاز و ترکمنستان فعال بودند. برخي مي گفتند آنان در چند نقطه کشور انبارهاي اسلحه و مهمات داير کرده اند؛ انبارهايي که هرگز کشف نشد و اين ستون پنجم هيچ گاه از آنها استفاده نکرد! بر اساس ادعايي ديگر، فردي به نام ولف اين گروه را سازماندهي کرد. اين فرد در ظاهر رئيس اس. اس ها در شمال ايران بود. با اين وصف او بايد همان ولفانگ باشد. برخي از آلماني ها در ايستگاه راديو تهران کار مي کردند. احداث ايستگاه راديو ايران در پايان سال 1316 به کارخانه تلفنکن آلمان سفارش داده شد و محمدرضاپهلوي که در آن زمان وليعهد ايران بود در 24 آوريل 1940/ 4 ارديبهشت 1319 آن را افتتاح کرد.
روس ها مدعي بودند آلماني ها جوخه هاي ترور راه اندازي کرده اند و به خرابکاري مشغول اند. وقتي متفقين ايران را اشغال کردند وزارت کشور در نامه اي محرمانه و فوري درخواست کرد افرادي به نام هاي شونمان، نويمان و اهلرس را که به گفته مقام هاي وزارت کشور جاسوس نازي ها بوده و اينک فراري شده اند، دستگير کنند.(26)
مي گفتند عواملي از کودتاي رشيد عالي گيلاني يعني صلاح الدين صباني و يونس سبعاوي با اين عده همکاري مي کنند. دو نفر ياد شده همراه برخي ديگر از عوامل کودتا، پس از اينکه انگليسي ها گروه همکار رشيد عالي گيلاني را سرکوب کردند به ايران آمدند. آنان در زنجان اقامت داشتند و پس از حمله متفقين فراري شدند. دولت ايران خواسته بود اين عده را هم دستگير کنند. افزون بر اين ها ادعا مي شد که پنجاه و شش جاسوس نازي به عنوان کارشناس در بخش هاي نظامي ايران فعاليت مي کنند که خطري بالقوه به حساب مي آيند. از سويي گفته مي شد کنسول پيشين آلمان در بيت المقدس يعني هر هيوبرت ديتمان(27) همراه هر اِتل، سفير وقت اين کشور در ايران، به فعاليت هاي نازيستي مشغول اند. شخص سفير به خوبي ايران را مي شناخت زيرا پيش از اين نماينده شرکت يونکرس در ايران بود .(28)
حال اين پرسش مطرح مي شود که انگليسي ها از چه راهي خطر آلمان را بزرگ مي کردند و اين اطلاعات يا به واقع ضد اطلاعات چگونه به دست روس ها مي رسيد؟
مسئول انگليسي کنترل عمليات جاسوسي آلماني ها در آذربايجان رابين زينر(29) بود. زينر کارشناس ايران پيش از اسلام بود، اما به ناچار درگير عملياتي شد که با روح دانشگاهي او مغايرت داشت. او در منطقه عملياتي خود شاهد انواع قتل ها و جنايت ها و اقدام هاي جاسوسي و ضد جاسوسي بود، چون در منطقه عمليات آلماني ها در شمال غربي ايران کار مي کرد. بعدها سرويس اطلاعاتي انگليس که نفوذي هاي شوروي را شناسايي مي کرد او را به فعاليت جاسوسي به نفع کا.گ.ب متهم کرد. اين اتهام براي زينر که کمک هاي بسيار در امپراتوري بريتانيا کرده بود، بسيار سنگين بود. او در بدترين نقاط ايران کار کرده و در انواع دسيسه ها مشارکت جسته بود، اما پاداش کارهايش به اين شکل داده شد. اين اتهام زينر را از پاي درآورد و پس از اندکي درگذشت.(30)
شايد زينر اين اطلاعات را در اختيار مقام هاي شوروي قرار مي داد، اما هدف اصلي وي کشانيدن روس ها به خاک ايران به بهانه رويارويي با فعاليت هاي فاشيستي بود؛ سياستي که دولت بريتانيا با قدرت پيگيري مي کرد. به هر حال اين اطلاعات نقشي مهم در هدايت روس ها به اعماق خاک ايران ايفا کرد.

پی نوشت ها :
 

1. مخبر السلطنه هدايت، خاطرات و خطرات، تهران : زوار، 1363، ص226.
2. روزنامه کاوه، « رهيافتي روشنفکرانه براي تجدد و هويت ايران ». فصلنامه مطالعاتي ملي، سال ششم، ش 1، 1384.
3. « روشنفکران ايران در دوره گذار »، فصلنامه مطالعات تاريخي، سال اول، ش 3، تابستان 1383.
4. « نظريه پردازن استبداد منور » ، فصل نامه مطالعات تاريخي، سال دوم، ش 6، بهار 1384.
5. به طور نمونه به نطق اول مهر 1320 علي دشتي در مجلس دوازدهم رجوع شود.
6. نشريه نامه ايران باستان، ش 21، مورخه 8/ 4 /1312.
7. همانجا.
8. همان، ش 43، 27/ 8/ 1312.
9. همان، ش 16، 28/ 2 /1312.
10. همان، ش 35، 22/ 7/ 1312.
11. فرر، ژان کلود، سالکان ظلمات، کاوشي در سرچشمه هاي باطني نازيسم، برگردان : هوشنگ سعادت، تهران : صفي عليشاه، 1364.
12. سوئيزي، پل، نظريه تکامل سرمايه داري، برگردان : حيدر ماسالي، تهران : تکاپو، 1385، ص 350 به بعد.
13. Bullard ,s Report to Foreign Ministry , Aug 6/1941 , in : Letters From Tehran.
14. هولتوس، برنهارد شولتسه، سپيده دم در ايران، برگردان : مهرداد اهري، تهران : نشر نو، 1366، ص 1.
15. Schultze-Holtus.
16. همان، ص 51.
17. Frants Mayer.
18. Roman Gammota.
19. همان، ص 3.
20. Herr Ettel.
21. همان، ص 111.
22. همان، ص 133.
23. Thike.
24. به نقل از اولتيماتوم شوروي به ايران، اسناد وزارت امور خارجه .
25. Wuelfang.
26. بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، وزارت کشور به شهرباني، ش 307، مورخه 11/ 6/ 1320.
27. Herr Hubert Dittman.
28. Sir Reader Bullard : Letters From Tehran , London & NY 1991 p 21.
29. Rabin Zahner.
30.رايت، پيتر، شناسايي و شکار جاسوس، برگردان : محسن اشرفي، اطلاعات،تهران :1374.
 

منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25